تمام دلم دوست داردت تمام تنم خواستار توست بیا و به چشم قدم گذار که این همه در انتظار توست چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین تو خوب ترینی ، تو بهترین چه بخت…
تمام دلم دوست داردت تمام تنم خواستار توست بیا و به چشم قدم گذار که این همه در انتظار توست چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین تو خوب ترینی ، تو بهترین چه بخت بلندی ست یار او کسی که شبی در کنار توست نظر نه به سود و زیان کنم هر آنچه بگویی همان کنم بگو که بمان ، یا بگو بمیر اراده ی من اختیار توست به گوشه ی چشمی نگاه کن ببین چه به پایت فکنده ام مگر به نظر کیمیا شود دلی که چنین خاکسار توست خموشی ی شب های سرد من چرا نشود پر ز شور عشق که لغزش آن دست های گرم به سینه ی من یادگار توست ز میوه ی ممنوع حیف و حیف که ماند و به غفلت تباه شد وگرنه تو را م یفریفتم که سابقه یی در تبار توست چنین که ملنگم ، چنین که مست که برده حواس مرا ز دست ؟ بدین همه جلدی و چابکی غلط نکنم ، کار کار توست به دار و ندارم نگاه کن که هیچ به جز عاشقی نماند تمام وجودم همین دل است تمام دلم بی قرار توست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج