آمد شب و از خـواب مرا رنج و عذابـستای دوسـت بـیار آنچـه مـرا داروی خـوابـسـتچـه مرده و چـه خفتـه که بـیدار نبـاشیآن را چـه دلـیـل آری و این را چـه جـو…
آمد شب و از خـواب مرا رنج و عذابـست | ای دوسـت بـیار آنچـه مـرا داروی خـوابـسـت |
چـه مرده و چـه خفتـه که بـیدار نبـاشی | آن را چـه دلـیـل آری و این را چـه جـوابـسـت |
مـن جـهد کـنم بـی اجـل خـویش نمـیرم | در مـردن بـیهـوده، چـه مـزد و چـه ثـوابـسـت |
مـن خـواب ز دیـده بــه مـی نـاب ربــایـم | آری عــدوی خــواب جــوانـان مـی نـابــســت |
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب | آن را که بـه کاخ اندر یک شیشه شـرابـسـت |
وین نیز عبـجتر که خورد بـاده نه بر چنگ | بـی نغـمه چـنگـش بـه می ناب شـتـابـسـت |
اسبـی که صفیرش نزنی می نخـورد آب | نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبـست |
در مجلس احرار سه چیزست و فزون بـه | وان هر سه شرابست و ربـابست و کبابست |
نـه نـقـل بـود مـا را، نی دفـتـر و نی نـرد | وان هر سه بدین مجلس ما در، نه صوابست |
دفـتـر بـه دبـسـتـان بـود و نـقـل بـه بـازار | ویـن نـرد بـه جـایـی کـه خـرابـات خـرابـسـت |
مـا مـرد شـرابـیـم و کـبــابـیـم و ربــابـیـم | خوشا که شرابـست و کبـابـست و ربـابـست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج