آسمانِ دل ما ابری و هم طوفانیست
دل در این سینه ی پهناور غم زندانیستهرچه پرگار زمان دور جهان می چرخد
گردش چرخ فلک در جهت هجرانیستشاخه های گل پژمردهی در حسرت آب
با لبی تشنه دعاگوی نمِ بارانیستگرچه این ریشهی در خاک اُمیدِ دل ماست
بخت بد طالع این خاک فقط ویرانیستآسمان قهر و زمین در طلب باران است
خیلِ طوفان و بلا را مگرش پایانیست؟آرزو مانده به دل بلبل دلخسته که گل
پرده بگشاید و فریاد زند مهمانیستمجلس آرای شبِ عاشق و معشوق کجاست
که چنین عزم سفرکرده و شب ظلمانیستوای از این قصهی پر غصه شهر من و تو
گفتنی نیستکه این قصه سرش طولانیستبا همین حال اُمید همگان فردا راست
و خدا گفته پس از عُسر همی آسانیست
محمد_حسین_نظری