جابر ترمک
آتش بزن به خرمن سر سبز باورم
من ناخدای کشتی در خون شناورم
از هر طرف که می وزی ای باد بد شمیم
من مثل کوه پیش تو طاقت می آورم
پرهای من شکوه عقاب است و اوج قاف
دستت نمی رسد به مکانی که می پرم
من آذرخش یک شب بارانیم که عشق
پیچیده است در خم ابیات آخرم
شب را برابرم ننشان تا سکوت هست
هرشب پناه بر دل فریاد می برم
آزاده ها همیشه مرا سینه می زنند
من انعکاس آینه های مصورم
ده ، در هوای چشمه ی شعرم نشسته است
لبریز از طراوت گل های قمصرم
پروانه ها جنون ترا پر نمی کشند
سیسنبرانه همدم سرو تناورم
تهدید راه چاره ی من نیست نازنین
من با زنان روسپی ده برادرم
جابر ترمک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران