دلبری داریمو دلداریمو دل در خویش نیست
دل به یاری داده ایم افسوس او هم کیش نیست
روبه هرسویی نهاداین دل به رویش بسته شد
ای بسوزد ریشه ی عشقی که حز تشویش نیست
مانده ماتم بر دلی کز عشق سیراب استو بس
یاد گار یار، زخمی کهنه بر دل بیش نیست
ما به او دل داده او مارا ولی یک بچه خواند
دلبرا ما کودک، اما سن به یالو ریش نیست
هر غزل هر بیت صد جان را به قربانش کنم
پاسخ او پس چرا جز حرف همچون نیش نیست
ای خدا، ای خالقا، بر عشق من افزون نما
جز ره او لیک میدانی رهی در پیش نیست
دل به یاری داده ایم افسوس او هم کیش نیست
روبه هرسویی نهاداین دل به رویش بسته شد
ای بسوزد ریشه ی عشقی که حز تشویش نیست
مانده ماتم بر دلی کز عشق سیراب استو بس
یاد گار یار، زخمی کهنه بر دل بیش نیست
ما به او دل داده او مارا ولی یک بچه خواند
دلبرا ما کودک، اما سن به یالو ریش نیست
هر غزل هر بیت صد جان را به قربانش کنم
پاسخ او پس چرا جز حرف همچون نیش نیست
ای خدا، ای خالقا، بر عشق من افزون نما
جز ره او لیک میدانی رهی در پیش نیست
شاعر آریا بهزادی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو