تو بیا چو تیره ابری، به هوایِ این گَوَن ها
و ببار قطره قطره، به سَرایِ این گَوَن ها
و ببار قطره قطره، به سَرایِ این گَوَن ها
به کرانِ این بیابان، اُسَرایِ بسته پایند
گُسَلد کدام دستی، بُن و پایِ این گَوَن ها
غمِ خشکسالی امسال، کمرِ کویر تا کرد
نَفَسی به دَم دوباره، تو به نایِ این گَوَن ها
تَنِ داغ شان یکایک، همه گُر گرفته، امّا
نرسد گُلی به صحرا، به صفایِ این گَوَن ها
به زبانِ بی زبانی، بِشِنو ترانه خوانند
بسپار گوش از آنسو، به صَلایِ این گَوَن ها
نه ز پشتِ کوه ابری، نه ز دورها نسیمی
نرسد به دادِ خود جز، خُنَکایِ این گَوَن ها
به نُمادِ استقامت، به زمین قُبّه ی خود
زده اند کومه کومه، به لِوایِ این گَوَن ها
همه سو چو ظلم سایه، بِفِکنده است، شِکوه
که بَرَد از این بیابان، به خدایِ این گَوَن ها
آرش آزرم
٢٧/ ٦/ ١٣٩٣
شاعر آرش آزرم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو