پرستش مددی
در هوایت چقدر دلتنگم
مثل پرواز آخر قوها
می نشینم که باز برگردی
پای این صخره بعد آهوها
من پر از آتشم نمی بینی
سینه ام از شراره لبریز است
خشکسالی رسیده تا قلبم
عمر من در مسیر پائیز است
گریه یک مرهمی است در شعرم
روی زخم نگاه من بچکان
لحظه ای دست خالی ات را هم
روی تنهایی دلم بتکان
با تو پرواز می کنم هر شب
تا حریم ستاره ها با شعر
تا فراز شکوه قاف غزل
با همین چارپاره ها با شعر
کم نشد از ترانه ، دلتنگی
با وجودی که ساده می بارم
یاد روزهای با تو می افتم
تخم لبخند و شوق می کارم
آسمان تشنه ی ” پرستش ” بود
تا غزل بود و یک بغل باران
پر زدم تا بهار «فصلی سرد»
با همین شعر های بی پایان …
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۳
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران